جدول جو
جدول جو

معنی پوست تخت - جستجوی لغت در جدول جو

پوست تخت
پوست آش کرده که پشم آنرا نسترده باشند و آنرا بهنگام نشستن و خفتن مانند فرش و بساط در زیر خود گستردن و بهنگام رفتن بر دوش افکنند و آن از پوست گوسفند و گاهی شیر و ببر و پلنگ باشد (مخصوصا درویشان آنرا بکار برند)، مقام دوریش، مسند پوست تخت ارشاد (مسند ارشاد)
فرهنگ لغت هوشیار
پوست تخت
((تَ))
پوست خشک شده حیوانات به ویژه گوسفند که برای نشستن از آن استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
پوست تخت
پوست خشک شدۀ حیوانات به خصوص پوست گوسفند که مانند فرش زیر پا می اندازند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوست تخته
تصویر پوست تخته
پوست تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست تخت انداختن
تصویر پوست تخت انداختن
پوست تخت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن پوست تخت پوست تخت انداختن، مقیم شدن لنگر انداختن دیر ماندن
فرهنگ لغت هوشیار